پسر به پسر = ۰۰:۰۰:۵۹
مادر به پسر = ۰۰:۱۰:۳۰
پدر به پسر = ۰۰:۰۲:۳۶
پسر به دختر = ۰۱:۱۵:۰۱
دختر به دختر = ۰۰:۲۹:۵۹
دختر به پسر=
۰۰:۰۰:۰۵
خخخخ واقعا من که نمی دوستم.چه باحال.چقدر ما دخترا اینده نگریم واصلا ایول داریم.بلععه ما اینیم.
دختر:موجودی است که وقتی تعجب میکند میگوید واااااااااا!! و وقتی خوشحال
است میگوید بمیری الهییییییی!! وقتی غمگین است آه میکشد و وقتی میترسد
جیییییییغ بنفش میکشد . وقتی بدش می آید میگوید ویشششش . وقتی خوشش می آید
میگوید ووییییی. همه عناصر ذکور گیتی در عشق او واله و سرگردانند . تاریخ تولد و شماره کفش با جناق پسر عمه ی دختر خاله ی داماد همسایه ی پوریا پور سرخ را میداند .از سوسک اصولا نمیترسد بلکه چندشش میشود..
اون که البته ما اصلا از سوسک نمی ترسیم فقط چندشمون می شه منم اصلا نمی ترسم دست خود بود می رفتم دل و روده سوسک رو می کشیدم بیرون.خخخ.بلعه همچین موجودی ام من.قابل توجه علی خان..!!
بچه از باباش میپرسه بابا تو بهشت
زن ها از شوهرشون جدا زندگی
میکنن یا با هم هستن ؟ بابا میگه
بچه جون اگه زن ها با شوهرشون یه
جا باشن که دیگه اونجا بهشت
نمیشه....
-_____________________-
البت علی جرعت داری تو از این حرفا بزن اون وقته که با من طرفیو
حالا خود می دونیی!!خخخخ
کلبه ی خیالم را
بر فراز بلندترین قله ها ساخته بودم
و چشم انتظار طلوعی سپید
در دنیای آبی خودم...
روزیکه خورشید نقشی نو بر دنیا افکند،
انگار که تمام چراغ های گم شده ،
روشن شده باشد!
چیزی به ابتدای باران نمانده بود در یک تابستان گرم...
چتر رویاهایم را گشودم ،
دنیا برایم طعم چند حبه قند،
طعمی ماورای شیرین گرفت!
یک شوالیه و یک دنیا عشق ،
یک جهان امید و زندگی...
حالا دیگر با تولد تو
ردای بلند عاشقی بر شانه های دلتنگم پرواز می کنند!
وقتی من
در کنار تو
به تماشای وسوسه انگیز کوچه های روشن دل سپرده ام،
هزاران نفر به احترامت کلاه از سر برمیدارند
و ساقه های ریواس را
به عشق تو در باد تکان خواهند داد...
و من ملکه ی خوشبختی هستم
که بوی پیرهن نجیبت
مرا آشفته ی طرحی نو در نقش دنیا کرد...
ســــ ـــ ـــخت است... سخت است درک کردن دخــــ ـــــتری که غــ ـــم هایـــــ ـش را خودش میـــ ــداند و دلش ... که همه تنـــ ـــــ ـــــها لبــــخـــندهایش را میبینند ؛ که حســــ ــــــ ـــــرت میـــــخورند بـــخاطر شاد بودنــــ ــــ ـــش ... بخاطر خنده هایـــــــ ــــــــ ــــش ... ... و هیــــــ ـــــــــ ــــــچکس جز همان دختـــــ ـــــر نمیــ ـــداند چقدر تنهاســ ـــــت ... که چقدر میـــــــــ ـــــــ ـــــترسد ... از باخـــــــــ ــــــــتن ... از اعتــــ ــــــ ــــــمادِ بی حاصلش ... از یــــــ ـــــــــ ــــــخ زدن احساس و قلبــــــ ـــــــ ــــش ... از زندگــــــ ـــــــــــ ــــــی ...
با همه کس بوده است
عجب
هرزه ای است این
تنهایی........